شادباش

 

 

برآیینه جمال داور صلوات

 

بر روشنی چشم پیمبر صلوات

 

برحضرت معصومه فروغ سرمد

 

بر دسته گل موسی جعفرصلوات . . .

جملات زیبا گیله مرد

روز دختر بر تمام دختران ایران زمین به ویژه شما گلدخترمبارک باد!  قلب

 

 

 

 

تفاوت نسل:

جوانى که تازه از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده بود در یک پارک با مرد

مسنى حرف می‌زد و داشت به او توضیح می‌داد که چرا براى نسل

گذشته، درک نسل جدید غیرممکن است.

جوان گفت: «شما در دنیاى متفاوتى رشد کرده‌اید. در واقع، در یک دنیاى

خیلى ابتدایى. اما ما امروز در دنیاى تلویزیون، هواپیماى جت، سفرهاى

فضایى، پیاده‌روى انسان بر کره ماه، فرستادن سفینه فضایى به مریخ

و…. رشد یافته‌ایم.

ما انرژى هسته‌اى، ماشین‌هاى برقى و هیدروژنى، کامپیوترهایى با

سرعت پردازش فوق‌العاده زیاد و … داریم.»

پیرمرد پس از آن که با حوصله تمام حرف‌هاى پسر جوان را شنید گفت:

«پسر جان، راست می‌گویى. ما وقتى که جوان بودیم این چیزها را

نداشتیم. ما آن‌ها را اختراع کردیم!

حالا به من بگو شما براى نسل بعد از خودتان چکار دارید می‌کنید؟»

حرف حساب…

 

داستان ضرب المثل " جیک جیک مستونت بود. فکر زمستونت بود؟ "

 

یکی بود و یکی نبود، گنجشکی بود و مورچه ای آنها با هم دوست بودند .

تابستان بود و هوا گرم . دانه و آذوقه زیاد بود .

گنجشک این طرف می پرید و آن طرف می پرید و

دانه می خورد و بازی می کرد

وقتی هم که گرمش می شد خودش را به آب جوی می رساند

و آبی می نوشید تا خنک شود.

دوستش هم همین کارها را می کرد.

اما یک کار دیگر هم می کرد که گنجشک آن کار را انجام نمی داد .

دوست گنجشک گاه گاهی دانه ای هم به لانه اش می برد و انبار می کرد

تا در  روزهای سرد و سخت زمستان بی غذا نماند.

 روزی مورچه به گنجشک گفت : بازی و خورد و

خواب اندازه دارد کمی هم به فکر فردا و فصل زمستان باش.

گنجشک گفت : چه ح ها، در فصل

زمستان هم حتما برای خوردن چیزی پیدا خواهم کرد.

روزها گذشت ، ماه ها گذشت ، برف بارید و همه جا سفید پوش شد.

دیگر نه گیاه و سبزه ای روی زمین ماند و

 نه میوه ای روی شاخه ی درختی پیدا شد .گنجشک این طرف و آن طرف رفت

ولی چیزی برای خوردن پیدا نکرد.

حتی نوکش را هم نمی توانست باز کند و جیک جیک کند .

یاد دوستش افتاد باخودش گفت بهتر است پیش دوستم بروم .

شاید او کمکی به من بکند و

دانه ای به من بدهد.خودش را به لانه ی دوستش رساند.

سلام کرد و از حال و روزش برای او تعریف کرد،

دوست گنجشک گفت : یادت می آید که تابستان

بارها به تو گفتم به فکر این روزها باش اما تو گوش نکردی ؟

ببینم ، وقتی جیک جیک مستونت بود،

فکر زمستونت هم بود، یا نبود؟

گنجشک گفت: حق با تو بود، من الان پشیمان هستم .

دوست گنجشککه دید او پشیمان شده گفت :

 ما با هم دوست هستیم من آنقدر آذوقه انبار کرده ام که

تو را میهمان کنم . گنجشک خوشحال شد و خدا را شکر کرد .

از آن به بعد، به کسی که به فکر آینده اش نباشد و دچار مشکل شود می گویند.

جیک جیک مستونت بود، فکر زمستونت بود؟

 

 

 

انسان و آرامش

زمانی انسان به آرامش می رسد،

که با خودش به توافق رسیده باشد.

 فرانتس کافکا

 

خدایا

 

خدایا ، 

صبح، بی تو، رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد!


بی تو حتی مهربانی، حالتی از کینه دارد...

قیصر امین پور