آیا می دانستید...

آیا می دانستید که بسیاری از اصطلاحات و ضرب المثل های زبان فارسی نخست تنها در میان گروه های محدود و صنف های معینی از جامعه رایج بوده است و بعدها به تدریج وارد زبان همه ی مردم و ادبیات فارسی شده است ؟

بسیاری از اصطلاحات و ضرب المثل های زبان فارسی پیش از آن که ورد زبان همه ی مردم شود، نخست تنها در میان گروه ها و صنف های معینی از مردم در گردش بوده است و بعدها  رفته رفته معنا و مفهوم شان به صورت کنایه ای یا مجازی توسط دیگر گروه های مردم به کار گرفته شده و کاربردشان همگانی شده است. نمونه هایی از این گونه اصطلاحات به قرار زیر است:

- خالی بستن : این اصطلاح در میان سربازان و نظامیان رایج بوده است و آنان هنگامی که به شوخی می خواسته اند رفقای خود را برای انجام کاری تهدید کنند، خشاب تفنگ خود را خالی و بدون فشنگ به تفنگ خود می بستند و با نشانه رفتن تفنگ، رفیق خود را تهدید می کردند. سربازانی که می دانستند خشاب تفنگ خالی به تفنگ بسته شده است، به شوخی می گفتند: طرف خالی بسته است یا خالی می بندد، یعنی ادعای بی جا می کند و تهدیدش تو خالی است و خطری ندارد.

- سه شدن : این اصطلاح در میان تعمیرکاران و مکانیک های اتوموبیل رایج است. هنگامی که در موتور اتوموبیل که ساده ترین نوع  آن دارای چهار سیلندر است، یکی از چهار سیلندر از کار بیفتد و موتور با سه سیلندر کار کند، صدای موتور و کار آن از حالت عادی خارج می شود و موتور به اصطلاح تعمیرکاران " ریپ " می زند و نیرو و بازده آن کاهش می یابد. تعمیرکاران در این گونه موارد برای نشان دادن این حالت می گویند: « سه شده است»، که منظورشان این است که موتور با سه سیلندر کار می کند و از حالت عادی خارج شده است. بعدها مردم برای گفتن این معنا که اوضاع از حالت عادی خارج شده است از این اصطلاح بهره گرفته اند.

- از کوره در رفتن : این عبارت از اصطلاحات رایج در میان آهنگران است. در کوره ی  آهنگری که برای جدا کردن آهن از سنگ آهن و یا گداختن آهن ( برای ساختن ابزار و آلات گوناگون ) روشن می شود، لازم است که درجه ی حرارت آرام آرام بالا برود تا آهن سرد به تدریج گرم و گداخته و مذاب شود، زیرا آهن این خاصیت را دارد که اگر  ناگهان در حرارت شدید قرار بگیرد، سخت گداخته شده و سپس با صداهای مهیبی منفجر  و  به بیرون از کوره پرتاب می شود، یعنی " از کوره در می رود ".

از این رو مردم برای  توصیف رفتار غیر طبیعی افراد خشمگین و از کوره ی اعتدال خارج شده که با  از کوره در رفتن آهن ِ ناگهان گداخته شده تشابه دارد، از این اصطلاح آهنگری استفاده کرده اند.

- دمار درآوردن : این اصطلاح نیز در میان کباب پزها رایج است. دمار به معنی "زردپی و رگ­ و ریشه ی گوشت" است و به آن بافت‌های عصبی پی گفته می شود که مانند پوسته‌ای سفید رنگ روی راسته ی گاو و گوسفند دیده می‌شود و یکی از کارهایی که کباب‌پزها از جمله  برای آماده کردن گوشت کباب برگ باید انجام دهند آن است که «دمار آن را دربیاورند» یعنی پوسته ای را که نام بردیم از آن گوشت جدا کنند. یعنی "درآوردن "یا "کشیدن" دمار از مفاهیم رایج در میان کباب پزان بوده و هست و ایشان همیشه این عبارت را که برای آنان برابر اصطلاح " پوست کسی را کندن " و "پدر کسی را درآوردن" بوده است، میان خود به کار برده اند. این اصطلاح سپس به تدریج از صنف کباب‌پزها وارد زبان عامه شده و از میان  واژه‌نامه ها و کلام استادان علم و ادب سر درآورده است !

 - ریش و قیچی به دست کسی دادن : این اصطلاح نیز از میان آرایشگران بیرون آمده است. ریش در میان عوام دارای اهمیت و حرمت بسیار زیادی بوده است، تا آن جا که یک تار موی ریش بیش تر از صد قباله و بنجاق و هزاران ضامن و متعهد ارزش داشته است و اصطلاح "ریش خود را گرو گذاشتن" نیز که به معنای ضمانت کردن برای چیزی یا کسی بوده است از همین جا است و از این رو نیز داشتن ریش جزو امتیازات مردان بوده است و پدید آمدن واژه ی "محاسن" برای ریش نیز به دلیل همین حسن و امتیاز آن بوده است. پس از اسلام نیز که به فرمان محمد پیامبر اسلام، مسلمانان در ایران بایست بر خلاف ایرانیان ساسانی که بدون ریش و با سبیل های بلند بودند، زیش ها را بلند و سبیل ها را کوتاه کنند، ارزش و حرمت ریش باز هم بالاتر رفت. با این توضیحات در میان ایرانیان برای صاحب ریش هیچ بلا و مصیبتی بالاتر از این نبود که کسی از روی دشمنی یا در مقام تنبیه به زور ریش او را بتراشد و از این رو دادن ریش و قیچی به دست آرایشگر و سلمانی نشانه ی اعتماد و اطمینان کاملی بود که آنان به آرایشگر نشان می دادند که ریش آنان را نه ار بیخ و بن، بلکه در حد آرایش کوتاه  کند. بدین ترتیب بعد ها مردم نیز این اصطلاح رایج برای آرایشگران را در معنی مجازی برای نشان دادن اعتماد و اطمینان به کسی و وکیل قراردادن او برای انجام کاری به کار بردند.

- سر و کیسه کردن : این اصطلاح به دلاکان حمام تعلق داشته است و در روزگاران قدیم که در آن مانند امروز از حمام خانگی و دوش و وان خبری نبود و مردم بایست به حمام های عمومی می رفتند کامل ترین شستشو و نظافت عملی بود که دلاکان حمام به آن "سر و کیسه کردن" می گفتند. یعنی اگر کسی می خواست کاملا پاکیزه شود، به سر تراشی و کیسه کشی توسط دلاک تن می داد. بدین ترتیب که دلاک نخست موهای او کوتاه می کرد و یا از ته می تراشید و سپس بدن او را خوب کیسه و صابون می کشید تا هر گونه چرک و کثافتی از وی زدوده شود و چیزی بر تنش باقی نماند. از این رو بود که رفته رفته مردم  این کار دلاکان، یعنی "سر و کیسه کردن" را در معنای استعاره ای در هنگامی که همه ی دارایی و موجودی کسی را از او بگیرند و چیزی برایش باقی نگذارند، برای او به کار بردند و گفتند: « فلانی را سرکیسه کردند».

- شاخ و شانه کشیدن: و این اصطلاح از میان گدایان ایران وارد زبان مردم و ادبیات فارسی شده است. نیازمندان و تهی دستان در گذشته و حال بر دو دسته بوده و هستند. دسته ی نخست آنانی هستند که با وجود تنگدستی شان آن را نشان نمی دهند و وارونه ی دسته ی دوم که گدایان هستند، در خانه و مسکن خود می مانند و عزت نفس شان اجازه نمی دهد که دست نیاز به کسی دراز کنند و به همین علت نیز آنان را "مسکین" نامیده اند، یعنی کسی که در مسکن خود می ماند و در کوچه و خیابان به راه نمی افتد.

دسته دوم، یعنی گدایان آنانی هستند که ندارند و می خواهند، گاهی هم دارند ولی باز هم می خواهند، بدون آن که از آن چه که دارند به کسی بدهند و اصطلاح " گدا صفت " نیز از همین جا است. در گذشته که زسم گدایی تا این اندازه پیشرفت نکرده بود که گدایان برای خود باند و گروه داشته باشند، آنان تنها چند چشمه بلد بودند و با آن ها پول در می آوردند و رفع گرسنگی می کردند که یکی از آن چشمه ها "شاخ و شانه کشیدن" بوده است. آنان در حالی که در یک دست یک شاخ گوسفند و در دست دیگرشان یک استخوان شانه ی گوسفند را می گرفتند، بر در خانه ی مردم یا جلوی دکان ها می رفتند و درخواست پول می کردند و اگر صاحب خانه یا دکان از دادن پول خودداری می کرد آن گاه گدای لجوج و سمج آن شاخ گوسفند را طوری بر شانه ی گوسفند می کشید که صدای چندش آوری از آن ها بر می خاست و آن قدر این کار را ادامه می دادند تا شنونده به ستوه می آمد و چیزی به آنان می داد تا آنان را از سر خود باز کرده باشد. رفته رفته مردم نیز عبارت "شاخ و شانه کشیدن" را در مقام تهدید کسی برای تامین مقصود خودش از گدایان گرفتند و به کار بردند.

http://aryaadib.blogfa.com/cat-21.aspx

 

بررسی و تحلیل تک بیت :در زندګی مطالعه ی دل غنیمت است(فارسی نهم)

آغاز فصل دوم .فارسی نهم.

متن کامل غزل 

 

برسینه داغ های تمنا نوشته ایم

یک لاله زار نسخه ی سودا نوشته ایم

 

هر جا در این بساط خس ما به پرده ای است

مضمون رنگ عجز خود آن جا نوشته ایم

 

منشور تاج اگر به سر گل نهاده اند

ما هم برات آبله بر پا نوشته ایم

 

خواهد به نام جلوه ی او واشکافتن

از چشم بسته طرفه معما نوشته ایم

 

حاجت به نامه نیست که در سطرهای آه

اسرار پر فشانی دل وانوشته ایم

 

بر نسخه ی بهار خط نسخ می کشد

رنگ شکسته ای که به سیما نوشته ایم

 

پهلوی لاغریست که هم نقش بوریاست

سطری که بر جریده ی دنیا نوشته ایم

 

دیگر زنقش نامه ی اعمال ما مپرس

نظاره ای به لوح تماشا نوشته ایم

 

از گرد ما همان خط زنهار خواندنی است

تا آسمان چو صبح الف ها نوشته ایم

 

از صفحه کلک وحشت ما پیش رفته است

امروز هم ز نسخه ی فردا نوشته ایم

 

مشق خیال ما به تمامی نمی رسد

ای بی خودان همه ورقی نا نوشته ایم

 

در زندگی مطالعه ی دل غنیمت است

خواهی بخوان و خواه مخوان ما نوشته ایم

 

"بیدل"مآل سرکشی اعتبارها

پیش از فنا به نقش کف پا نوشته ایم

 

 

منبع:

(کلیات میرزا عبدالقدر بیدل دهلوی.براساس نسخه ی خال محمد و خلیل الله خلیلی.به کوشش فرید مرادی.تهران.زوار.87.بخش دوم غزلیات.از جلد اول.ص:1047)

تحلیل تک بیت کتاب فارسی:

مفهوم:

توجه به شناخت خود و اهمیت آن به عنوان یک وظیفه و مسؤولیتی که بر عهده ی هر کس است.

نکات ادبی:

مطالعه ی دل: دل به کتابی تشبیه شده که باید مطالعه کرد:اضافه ی استعاری

مراعات نظیر:مطالعه.نوشته ایم.بخوان

واج آرایی در حرف:خ/الف

تضاد وطباق:بخوان و نخوان

جناس اختلافی:بخوان/نخواk

جناس افزایشی:خواهی/خواه-البته برخی معتقدند چون تغییری در معنا ایجاد نشده جناس نیست(؟)

 

نکات زبانی:

چهار جملi 

فعلها: است -بخوان- نخوان - نوشته ایم

 

 

 یک نکته:

خواه/خواهی

وقتی حرف ربط است که به معنی "چه " و مانند آن باشد و برای تسویه باشد و به طور مکرر به کار رود:

 

خواهی بیا و خواه  نیا  من که می روم

خواه امروز بگویی خواه فردا بالاخره موضوع  معلوم می شود.

تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال

خواهی/خواه : درمعنای (چه)حرف ربط تسویه است .

زندگی :متمم

مطالعه:مسندالیه یا نهاد

دل:مضاف الیه

غنیمت:مسند

ما:نهاد یا فاعل

قالب شعر :غزل /ردیف :نوشته ایم/تعداد کامل ابیات:13بیت

دو کلمه ی غنیمت /مطالعه  عربی هستند.

فائزه پایه نهم

چنانچه نقد و نظری برای توضیحات فائزه  دارید،اعلام کنید.

درس دوم (عجایب صُنع حق تعالی) شگفتی های آفرینش پایه نهم

درس دوم (عجایب صُنع حق تعالی)  

ــ بدان که هر چه در وجود است همه ، صُنع حق تعالی است.
معنی : آگاه باش که هر چه در جهان هستی وجود دارد، همه را خداوند بلندمرتبه ، آفریده است.
بِدان : آگاه باش- وجود : در اینجا منظور دنیا-  صُنع : آفرینش ، احسان-  تعالی : بلندمرتبه  

ــ آسمان و آفتاب وماه وستارگان وزمین وآنچه بر وی است،چون کوه ها وبیابان ها ونهرها و آنچه در کوه هاست،ازجواهر و معادن

معنی : آسمان و آفتاب و ماه و ستارگان و زمین و آن چه بر روی زمین است مانند کوه و بیابان و رودخانه و آن چه در کوه هاست از سنگ های قیمتی ومعدن ها

بر وی : بر رویِ زمین- نهرها : جوی ها ، رودخانه ها- جواهر: ج جوهر، این واژه گوهر (فارسی) بوده و بعد تبدیل به جوهر شد- معادن : ج معدن- نباتات : ج نبات ، گیاه ، رویشی ها

آرایه ها : دو گروه مراعات نظیر با هم آمده که شبکه ی معنایی را تشکیل داده است (آسمان ، آفتاب ، ماه ، ستارگان ، زمین)  و (کوه ، بیابان ، نهرها ، جواهر، معادن) - تضاد بین(آسمان و زمین )- تلمیح به آیات قرآن (آیات 6 تا 11 سوره ی ق )

ترجمه آیات :(آیا منکران حق ، آسمان را فراز خود نمی نگرند که چگونه بنایِ محکم اساس نهادیم و آن را به زیور ستارگانِ درخشان آراستیم که هیچ خللی در آن راه ندارد)  و
( زمین را نمی نگرند که آن را بگستردیم و در آن کوه های استوار بیفکندیم و ... )

* نکته ی دستوری : وی در « بر  وی است » ضمیر شخصی است که به زمین برمی گردد ، کاربردی قدیمی که در گذشته برای غیرانسان ، از ضمیر شخصی استفاده می کردند.

ـــ و آنچه بر روی زمین است ، از انواع نباتات و آنچه در برّ و بحر است ، از انواع حیوانات

معنی : و آنچه که بر روی زمین وجود دارد از گیاهان و آنچه که در خشکی و دریا وجود دارد از انواع حیوانات

نباتات : ج نبات ، گیاهان- برّ : خشکی- بحر : دریا

آرایه ها : تضاد ( برّ و بحر ) - تلمیح به آیه ی قرآن ( ترجمه آیه : و زمین را نمی نگرند که آن را بگستردیم و هر نوع گیاه با حُسن و طراوت در آن برویانیدیم)

ـــ و آنچه میان آسمان و زمین است ، چون میغ و باران و تگرگ و رعد و برق و قوس ِ قُزَح

معنی : و آن چه که در میان آسمان و زمین است ، مانند ابر و باران و برف و تگرگ و رعد و برق و رنگین کمان

میغ : ابر- قوس قُزَح : رنگین کمان- رعد : به صدای غرش ابرها می گویند( نام فارسی آن « آسمان غُرمبه » )

برق : از برخورد دو ابر و یا باد و زمین ایجاد می شود ، آذرخش برق ، صاعقه ، آتشه ( نام فارسی آن « آذرخش » )

آرایه ها : تضاد(آسمان و زمین)  - تناسب (میغ ، باران ، برف ، تگرگ ، رعد ، قوس قزح ) - تلمیح به آیات قرآن

ـــ و علاماتی که در هوا پدید می آید ، همه عجایب صُنعِ حق تعالی است و این همه آیات حق تعالی است.که تو را فرموده است تا در آن نظر کنی . پس اندر این آیات ، تفکّر کن.

معنی: و نشانه هایی که درهوا آشکار می شود، همه شگفتی های آفرینش خداوند بلندمرتبه است و این ها نشانه هایی از خداوند بلندمرتبه است که به تو فرمان داده است که در آن ها نگاه کنی(دقّت کنی).پس در این نشانه های خداوند، فکر و اندیشه کن.- صنع : آفرینش- اندر: در- علامات :ج علامت، نشانه ها - عجایب : ج عجیبه ، شگفتی ها

آیات : ج آیه ، نشانه ها - نظر کنی : دقت کنی - تفکّر : فکر کردن - آرایه ها : تلمیح به آیه قرآن (ترجمه آیه : این دلایل قدرت در آسمان وزمین ، موجب بصیرت و تذکّر هر بنده است.)

* نکته ی دستوری : « آید » در هوا پدید آید (فعل اسنادی به معنی «می شود»)

تو را فرموده است : به توفرموده است، حرف « را » در قدیم گاهی از نظر دستوری حرف اضافه بوده به معنی « به » نه نشانه ی مفعولی در معنی « را »

ـــ در زمین نگاه کن که چگونه بساط تو ساخته است و جوانب وی فَراخ گسترانیده

معنی : به زمین نگاه کن که [خداوند] چگونه آن را مانند فرشی برای تو ساخته و اطراف آن را وسیع گسترده است.

بساط : فرش ، هر چیز گستردنی مانند فرش و سفره ، جوانب :ج جانب ،اطراف،کناره ها (منظوراز جوانب در اینجا شرق وغرب زمین) - فَراخ:وسعت،گسترده،گستردگی- جوانب وی:منظوراز وی«زمین»- آرایه: تلمیح به آیات قرآن (درزمین نگاه کن اشاره به «قل فی سیروا فی الارض...»)

* نکته ی دستوری : (ویژگی های نثرهای کهن در این عبارت وجود دارد : 1 ـ کوتاهی جملات 2 ـ فراوانی فعل ها 3 ـ تکرار فعل ها و برخی کلمه ها)

ـــ و از زیر سنگ های سخت ، آب های لطیف ، روان کرده ، تا بر روی زمین می رود و به تدریج بیرون می آید؛

معنی : و از زیر سنگ های محکم ، آب گوارا ، جاری کرده است ، که بر رویِ زمین جاری شود و اندک اندک از زیر زمین بیرون می آید.
سخت : محکم - لطیف :زُلال ، گوارا ، خوش گوار جمع آن لَطفا - لُطف : جمع آن اَلطاف- لطیفه : جمع آن لطیف - روان : جاری-آب های لطیف : آب های زیرزمین - به تدریج : کم کم ، اندک اندک

آرایه : در این جمله «تلمیح» به آیه ی قرآن (سوره ی بقره) دارد .
* نکته دستوری : به تدریج (قید مقدار)

ـــ و در وقتِ بهار بنگر و تفکّر کن که زمین ، چگونه زنده می شود وچون دیبای هفت رنگ گردد ، بلکه هزار رنگ شود.

معنی : و به هنگام بهار نگاه کن ، زمین چگونه شاداب می شود و مانند پارچه ای ابریشمی ، رنگارنگ و زیبا می شود بلکه هزاررنگ
می شود. - دیبا :پارچه ی ابریشمین رنگین - بلکه:اضافه براین، علاوه بر این

آرایه: تشبیه (چون دیبا)،
اغراق(بلکه هزار رنگ شود) 

* نکته دستوری : در این عبارت نیز ، ویژگی های نثر کهن به کار رفته است.

ـــ نگاه کن مرغان هوا و حشرات زمین را هر یکی بر شکلی دیگر و بر صورتی دیگر و همه ازیک دگر نیکوتر؛

معنی : به پرندگان آسمان و حشره های روی زمین نگاه کن که هر یک را با شکل و ظاهری متفاوت آفریده و هر کدام از دیگری بهتر و زیباتر است. - مرغان هوا : پرندگان آسمان - حشرات : ج حشره - نیکوتر: زیباتر ، خوب تر

ـــ هر یکی را آن چه به کار باید ، داد و هر یکی را بیاموخته که غذای خویش چون به دست آورد و بچّه را چون نگه دارد تا بزرگ شود و آشیان خویش چون کند.

معنی : آن چه لازم بود به هر یک از (موجودات) داده و به هر کدام ، یاد داده که چگونه غذا به دست بیاورد و ازبچّه نگهداری کند تا بزرگ شود و چگونه لانه ی خود را بسازد.   آشیان : لانه
ـــ در مورچه، نگاه کن که به وقت خویش ، غذا چون جمع کند.

به مورچه نگاه کن که چگونه در زمان مناسب غذایش را جمع آوری می کند.

ـــ اگر در خانه ای شوی که به نقش و گچ کنده کرده باشند ، روزگاری دراز ، صفت آن گویی و تعجّب کنی؛ و همیشه در خانه خدایی ، هیچ تعجّب نکنی ؟

معنی : اگر داخل خانه ای بِرَوی که نقّاشی و گچ بُری کرده باشند ، زمان زیادی ، آن را وصف می کنی و ازآن کار ، تعجّب می کنی در حالی که همیشه در خانه ی خدا (دنیا) هستی و اصلاً تعجّب نمی کنی.

شَوی : بِروی - نقش: نقّاشی - کنده کرده باشند : کنده کاری کرده باشند - صفت آن گویی : وصف کردن - روزگاری دراز : مدّتی طولانی

آرایه : خانه ی خدا (در خانه ی خدایی) استعاره ازدنیا 

ـــ و این عالم ، خانه ی خداست و فرش وی زمین است و لکن سقفی بی ستون و این عجب تر است و چراغ  وی ماه است و شعله ی وی آفتاب ، و قندیل های وی ستارگان

معنی : و این دنیا ، خانه ی خداست و فرش آن ، زمین است و سقفِ  بی ستون آن ، آسمان است که این ، بسیار عجیب است و چراغ آن ماه است و شعله ی آن ، خورشید و چراغدان هایش ستارگان هستند.

قندیل : چراغ آویز ، چراغدان

آرایه : تشبیه (عالم به خانه ، زمین به فرش ، ماه به چراغ ، آفتاب به شعله ، قندیل به ستاره تشبیه شده است) - سقف : استعاره از آسمان - تلمیح به آیات قرآن (در مورد آفرینش پدیده ها در بیشتر آیات قرآن ) ( سقفی بی ستون تلمیح به آیه ی 2 سوره ی رعد ــ چراغ وی ماه تلمیح به آیه ی 64 سوره ی فرقان ــ شعله ی وی آفتاب تلمیح به آیه ی 13 سوره ی نبأ  ــ قندیل های وی ستارگان ... تلمیح به آیه 6 سوره ی صافات و سوره ی ق )
ـــ و تو از عجایب این ، غافل ، که خانه بس بزرگ است و چشم تو بس مختصر و در وی نمی گنجد.

و تو از شگفتی های این دنیا ، بی خبری، زیرا دنیا بسیار بزرگ است و تو کوتاه قدرت دید تو اندک و زیبایی ها و بزرگ نمایی های آن را، درک نمی کنی.

 غافل : بی خبر - مختصر: کم وکوتاه،ناچیز،کوچک ، ضعیف 
آرایه : تضاد(بزرگ و مختصر)
ـــ و مَثَل تو چون مورچه ای است که در قصر مَلِکی سوراخی دارد ؛

معنی : ای انسان ، تو در این دنیا ، مثل مورچه ای هستی که در قصر پادشاهی ، لانه دارد.

مَلِک : پادشاه جمع آن مُلوک - مَلَک : فرشته ، جمع آن ملائک یا ملائکه - مِلک :زمین ، جمع آن َاملاک - مملکت : کشور ، سرزمین ، جمع آن مَمالک - مُلک : فرمانروایی ، پادشاهی این واژه جمع مکسّر ندارد. - مَثَل : وصفِ حال ، داستان ، به عنوان مثال، شباهت

آرایه : مَثَل (تشبیه ـ تمثیل)  - تناسب(قصر، مَلِک ، غلام)

ـــ جز غذای خویش و یاران خویش چیزی نمی بیند ؛ و از جمال صورتِ قصر و بسیاری غلامان و سریرِمُلکِ وی،هیچ خبر ندارد.

معنی : جز غذا و دوستان خود به چیز دیگری فکر نمی کند و از زیبایی کاخ و نوکران و تخت پادشاه ، باخبر نیست.

مُلک : پادشاهی ، فرمانروایی - سریر : تخت ، اورنگ
آرایه :تناسب( قصر ، مَلِک ، غلام )

* نکته ی دستوری : مرجع ضمیر « وی » ، مَلِک است.

ـــ اگر خواهی به درجه ی مورچه قناعت کنی ، می باش و اگر نه ، راهت داده اند تا در بُستانِ معرفتِ حق تعالی ، تماشا کنی و بیرون آیی .

معنی : ای انسان،اگر می خواهی در حدّ و اندازه ی مورچه باشی، باش، (در جا بزن) و اگر نمی خواهی مثل مورچه باشی به تو اجازه داده اند که در باغ شناخت خداوندِ بلند مرتبه ، تماشا کنی(از عهده ی کار بیرون بیایی)

معرفت : شناخت - تعالی : بلندمرتبه - بُستان : باغ - آرایه : بستان معرفت  استعاره از دنیا
ـــ چشم باز کن تا عجایب بینی که مدهوش و متحیّر شوی.

پس چشم باز کن(دقّت کن) تا شگفتی های جهان را ببینی که شگفت زده و حیران شوی.

چشم باز کن : دقّت کن - مدهوش : سرگشته - متحیّر : حیران و متعجّب

* نکته ی دستوری:«بینی» منظور ببینی(فعل مضارع) 

محمد غزالی : ابوحامد امام محمد بن محمد غزالی ، ازدانشمندان معروف دوره ی سلجوقی (قرن 5) می باشد.
لقب غزالی به دلیل شغل بافندگی پدرش است.او در مدرسه ی « نظامیه ی بغداد » که ازمراکز مهم آن روزگاربود، تدریس می نمود.

 

نشانی های حافظ خوانی

 

چند نشانی :

https://avayemastan.deklame.net/hafez/

شنیدار غزلیات حافظ

https://www.aparat.com/v/7oLKG

نمونه:  دکلمه خوانی غزل حافظ  در نماهنگ

https://www.aparat.com/v/37F1H

نمونه : غزل خوانی

https://www.aparat.com/v/7BFnh

پوشه ی شنیداری   فارسی هشتم

 برای دریافت خوانش ها به نشانی زیر سر بزنید.

کتاب-گویا-فارسی-پایه-هشتم-بخش-اولhttps://www.roshd.ir/farsi/Content/

 

 

 

 

فصل برگ های زرد و نارنجی