لغت های  نثر : 

آهنگ : قصد ، عزم   / توشه: آذوقه      /تافته: گداخته ، برافروخته ، داغ و سوزان   / لعل : سنگ قیمتی به رنگ سرخ مانند یاقوت ، جواهرات سرخ رنگ     /خبث: پلیدی     /طینت:سرشت و خوی     /خبث طینت: بد جنسی ، بد ذاتی   

حالي آن لعلِ آبدار گشاد                 پيش آن ريگ آبدار نهاد

قلمروزبانی:

حالی:فوراً،بی درنگ(قید)/لعل: سنگ قیمتی به رنگ سرخ/ آبدار :درخشان آبدار

قلمرو ادبی:

جناس تام: آبدار: (در مصراع اول) درخشان  آبدار: ( در مصراع دوم) کسی که آب همراه دارد/ریگ:استعاره از شر

معنی: خير، فوراً جواهر درخشان را از لباس خود درآورد و در برابر آن سنگدل ( شر ) كه آب داشت قرار داد.