درس دوم (عجایب صُنع حق تعالی) شگفتی های آفرینش پایه نهم
درس دوم (عجایب صُنع حق تعالی)
ــ بدان که هر چه در وجود است همه ، صُنع حق تعالی است.
معنی : آگاه باش که هر چه در جهان هستی وجود دارد، همه را خداوند بلندمرتبه ، آفریده است.
بِدان : آگاه باش- وجود : در اینجا منظور دنیا- صُنع : آفرینش ، احسان- تعالی : بلندمرتبه
ــ آسمان و آفتاب وماه وستارگان وزمین وآنچه بر وی است،چون کوه ها وبیابان ها ونهرها و آنچه در کوه هاست،ازجواهر و معادن
معنی : آسمان و آفتاب و ماه و ستارگان و زمین و آن چه بر روی زمین است مانند کوه و بیابان و رودخانه و آن چه در کوه هاست از سنگ های قیمتی ومعدن ها
بر وی : بر رویِ زمین- نهرها : جوی ها ، رودخانه ها- جواهر: ج جوهر، این واژه گوهر (فارسی) بوده و بعد تبدیل به جوهر شد- معادن : ج معدن- نباتات : ج نبات ، گیاه ، رویشی ها
آرایه ها : دو گروه مراعات نظیر با هم آمده که شبکه ی معنایی را تشکیل داده است (آسمان ، آفتاب ، ماه ، ستارگان ، زمین) و (کوه ، بیابان ، نهرها ، جواهر، معادن) - تضاد بین(آسمان و زمین )- تلمیح به آیات قرآن (آیات 6 تا 11 سوره ی ق )
ترجمه آیات :(آیا منکران حق ، آسمان را فراز خود نمی نگرند که چگونه بنایِ محکم اساس نهادیم و آن را به زیور ستارگانِ درخشان آراستیم که هیچ خللی در آن راه ندارد) و
( زمین را نمی نگرند که آن را بگستردیم و در آن کوه های استوار بیفکندیم و ... )
* نکته ی دستوری : وی در « بر وی است » ضمیر شخصی است که به زمین برمی گردد ، کاربردی قدیمی که در گذشته برای غیرانسان ، از ضمیر شخصی استفاده می کردند.
ـــ و آنچه بر روی زمین است ، از انواع نباتات و آنچه در برّ و بحر است ، از انواع حیوانات
معنی : و آنچه که بر روی زمین وجود دارد از گیاهان و آنچه که در خشکی و دریا وجود دارد از انواع حیوانات
نباتات : ج نبات ، گیاهان- برّ : خشکی- بحر : دریا
آرایه ها : تضاد ( برّ و بحر ) - تلمیح به آیه ی قرآن ( ترجمه آیه : و زمین را نمی نگرند که آن را بگستردیم و هر نوع گیاه با حُسن و طراوت در آن برویانیدیم)
ـــ و آنچه میان آسمان و زمین است ، چون میغ و باران و تگرگ و رعد و برق و قوس ِ قُزَح
معنی : و آن چه که در میان آسمان و زمین است ، مانند ابر و باران و برف و تگرگ و رعد و برق و رنگین کمان
میغ : ابر- قوس قُزَح : رنگین کمان- رعد : به صدای غرش ابرها می گویند( نام فارسی آن « آسمان غُرمبه » )
برق : از برخورد دو ابر و یا باد و زمین ایجاد می شود ، آذرخش برق ، صاعقه ، آتشه ( نام فارسی آن « آذرخش » )
آرایه ها : تضاد(آسمان و زمین) - تناسب (میغ ، باران ، برف ، تگرگ ، رعد ، قوس قزح ) - تلمیح به آیات قرآن
ـــ و علاماتی که در هوا پدید می آید ، همه عجایب صُنعِ حق تعالی است و این همه آیات حق تعالی است.که تو را فرموده است تا در آن نظر کنی . پس اندر این آیات ، تفکّر کن.
معنی: و نشانه هایی که درهوا آشکار می شود، همه شگفتی های آفرینش خداوند بلندمرتبه است و این ها نشانه هایی از خداوند بلندمرتبه است که به تو فرمان داده است که در آن ها نگاه کنی(دقّت کنی).پس در این نشانه های خداوند، فکر و اندیشه کن.- صنع : آفرینش- اندر: در- علامات :ج علامت، نشانه ها - عجایب : ج عجیبه ، شگفتی ها
آیات : ج آیه ، نشانه ها - نظر کنی : دقت کنی - تفکّر : فکر کردن - آرایه ها : تلمیح به آیه قرآن (ترجمه آیه : این دلایل قدرت در آسمان وزمین ، موجب بصیرت و تذکّر هر بنده است.)
* نکته ی دستوری : « آید » در هوا پدید آید (فعل اسنادی به معنی «می شود»)
تو را فرموده است : به توفرموده است، حرف « را » در قدیم گاهی از نظر دستوری حرف اضافه بوده به معنی « به » نه نشانه ی مفعولی در معنی « را »
ـــ در زمین نگاه کن که چگونه بساط تو ساخته است و جوانب وی فَراخ گسترانیده
معنی : به زمین نگاه کن که [خداوند] چگونه آن را مانند فرشی برای تو ساخته و اطراف آن را وسیع گسترده است.
بساط : فرش ، هر چیز گستردنی مانند فرش و سفره ، جوانب :ج جانب ،اطراف،کناره ها (منظوراز جوانب در اینجا شرق وغرب زمین) - فَراخ:وسعت،گسترده،گستردگی- جوانب وی:منظوراز وی«زمین»- آرایه: تلمیح به آیات قرآن (درزمین نگاه کن اشاره به «قل فی سیروا فی الارض...»)
* نکته ی دستوری : (ویژگی های نثرهای کهن در این عبارت وجود دارد : 1 ـ کوتاهی جملات 2 ـ فراوانی فعل ها 3 ـ تکرار فعل ها و برخی کلمه ها)
ـــ و از زیر سنگ های سخت ، آب های لطیف ، روان کرده ، تا بر روی زمین می رود و به تدریج بیرون می آید؛
معنی : و از زیر سنگ های محکم ، آب گوارا ، جاری کرده است ، که بر رویِ زمین جاری شود و اندک اندک از زیر زمین بیرون می آید.
سخت : محکم - لطیف :زُلال ، گوارا ، خوش گوار جمع آن لَطفا - لُطف : جمع آن اَلطاف- لطیفه : جمع آن لطیف - روان : جاری-آب های لطیف : آب های زیرزمین - به تدریج : کم کم ، اندک اندک
آرایه : در این جمله «تلمیح» به آیه ی قرآن (سوره ی بقره) دارد .
* نکته دستوری : به تدریج (قید مقدار)
ـــ و در وقتِ بهار بنگر و تفکّر کن که زمین ، چگونه زنده می شود وچون دیبای هفت رنگ گردد ، بلکه هزار رنگ شود.
معنی : و به هنگام بهار نگاه کن ، زمین چگونه شاداب می شود و مانند پارچه ای ابریشمی ، رنگارنگ و زیبا می شود بلکه هزاررنگ
می شود. - دیبا :پارچه ی ابریشمین رنگین - بلکه:اضافه براین، علاوه بر این
آرایه: تشبیه (چون دیبا)،
اغراق(بلکه هزار رنگ شود)
* نکته دستوری : در این عبارت نیز ، ویژگی های نثر کهن به کار رفته است.
ـــ نگاه کن مرغان هوا و حشرات زمین را هر یکی بر شکلی دیگر و بر صورتی دیگر و همه ازیک دگر نیکوتر؛
معنی : به پرندگان آسمان و حشره های روی زمین نگاه کن که هر یک را با شکل و ظاهری متفاوت آفریده و هر کدام از دیگری بهتر و زیباتر است. - مرغان هوا : پرندگان آسمان - حشرات : ج حشره - نیکوتر: زیباتر ، خوب تر
ـــ هر یکی را آن چه به کار باید ، داد و هر یکی را بیاموخته که غذای خویش چون به دست آورد و بچّه را چون نگه دارد تا بزرگ شود و آشیان خویش چون کند.
معنی : آن چه لازم بود به هر یک از (موجودات) داده و به هر کدام ، یاد داده که چگونه غذا به دست بیاورد و ازبچّه نگهداری کند تا بزرگ شود و چگونه لانه ی خود را بسازد. آشیان : لانه
ـــ در مورچه، نگاه کن که به وقت خویش ، غذا چون جمع کند.
به مورچه نگاه کن که چگونه در زمان مناسب غذایش را جمع آوری می کند.
ـــ اگر در خانه ای شوی که به نقش و گچ کنده کرده باشند ، روزگاری دراز ، صفت آن گویی و تعجّب کنی؛ و همیشه در خانه خدایی ، هیچ تعجّب نکنی ؟
معنی : اگر داخل خانه ای بِرَوی که نقّاشی و گچ بُری کرده باشند ، زمان زیادی ، آن را وصف می کنی و ازآن کار ، تعجّب می کنی در حالی که همیشه در خانه ی خدا (دنیا) هستی و اصلاً تعجّب نمی کنی.
شَوی : بِروی - نقش: نقّاشی - کنده کرده باشند : کنده کاری کرده باشند - صفت آن گویی : وصف کردن - روزگاری دراز : مدّتی طولانی
آرایه : خانه ی خدا (در خانه ی خدایی) استعاره ازدنیا
ـــ و این عالم ، خانه ی خداست و فرش وی زمین است و لکن سقفی بی ستون و این عجب تر است و چراغ وی ماه است و شعله ی وی آفتاب ، و قندیل های وی ستارگان
معنی : و این دنیا ، خانه ی خداست و فرش آن ، زمین است و سقفِ بی ستون آن ، آسمان است که این ، بسیار عجیب است و چراغ آن ماه است و شعله ی آن ، خورشید و چراغدان هایش ستارگان هستند.
قندیل : چراغ آویز ، چراغدان
آرایه : تشبیه (عالم به خانه ، زمین به فرش ، ماه به چراغ ، آفتاب به شعله ، قندیل به ستاره تشبیه شده است) - سقف : استعاره از آسمان - تلمیح به آیات قرآن (در مورد آفرینش پدیده ها در بیشتر آیات قرآن ) ( سقفی بی ستون تلمیح به آیه ی 2 سوره ی رعد ــ چراغ وی ماه تلمیح به آیه ی 64 سوره ی فرقان ــ شعله ی وی آفتاب تلمیح به آیه ی 13 سوره ی نبأ ــ قندیل های وی ستارگان ... تلمیح به آیه 6 سوره ی صافات و سوره ی ق )
ـــ و تو از عجایب این ، غافل ، که خانه بس بزرگ است و چشم تو بس مختصر و در وی نمی گنجد.
و تو از شگفتی های این دنیا ، بی خبری، زیرا دنیا بسیار بزرگ است و تو کوتاه قدرت دید تو اندک و زیبایی ها و بزرگ نمایی های آن را، درک نمی کنی.
غافل : بی خبر - مختصر: کم وکوتاه،ناچیز،کوچک ، ضعیف
آرایه : تضاد(بزرگ و مختصر)
ـــ و مَثَل تو چون مورچه ای است که در قصر مَلِکی سوراخی دارد ؛
معنی : ای انسان ، تو در این دنیا ، مثل مورچه ای هستی که در قصر پادشاهی ، لانه دارد.
مَلِک : پادشاه جمع آن مُلوک - مَلَک : فرشته ، جمع آن ملائک یا ملائکه - مِلک :زمین ، جمع آن َاملاک - مملکت : کشور ، سرزمین ، جمع آن مَمالک - مُلک : فرمانروایی ، پادشاهی این واژه جمع مکسّر ندارد. - مَثَل : وصفِ حال ، داستان ، به عنوان مثال، شباهت
آرایه : مَثَل (تشبیه ـ تمثیل) - تناسب(قصر، مَلِک ، غلام)
ـــ جز غذای خویش و یاران خویش چیزی نمی بیند ؛ و از جمال صورتِ قصر و بسیاری غلامان و سریرِمُلکِ وی،هیچ خبر ندارد.
معنی : جز غذا و دوستان خود به چیز دیگری فکر نمی کند و از زیبایی کاخ و نوکران و تخت پادشاه ، باخبر نیست.
مُلک : پادشاهی ، فرمانروایی - سریر : تخت ، اورنگ
آرایه :تناسب( قصر ، مَلِک ، غلام )
* نکته ی دستوری : مرجع ضمیر « وی » ، مَلِک است.
ـــ اگر خواهی به درجه ی مورچه قناعت کنی ، می باش و اگر نه ، راهت داده اند تا در بُستانِ معرفتِ حق تعالی ، تماشا کنی و بیرون آیی .
معنی : ای انسان،اگر می خواهی در حدّ و اندازه ی مورچه باشی، باش، (در جا بزن) و اگر نمی خواهی مثل مورچه باشی به تو اجازه داده اند که در باغ شناخت خداوندِ بلند مرتبه ، تماشا کنی(از عهده ی کار بیرون بیایی)
معرفت : شناخت - تعالی : بلندمرتبه - بُستان : باغ - آرایه : بستان معرفت استعاره از دنیا
ـــ چشم باز کن تا عجایب بینی که مدهوش و متحیّر شوی.
پس چشم باز کن(دقّت کن) تا شگفتی های جهان را ببینی که شگفت زده و حیران شوی.
چشم باز کن : دقّت کن - مدهوش : سرگشته - متحیّر : حیران و متعجّب
* نکته ی دستوری:«بینی» منظور ببینی(فعل مضارع)
محمد غزالی : ابوحامد امام محمد بن محمد غزالی ، ازدانشمندان معروف دوره ی سلجوقی (قرن 5) می باشد.
لقب غزالی به دلیل شغل بافندگی پدرش است.او در مدرسه ی « نظامیه ی بغداد » که ازمراکز مهم آن روزگاربود، تدریس می نمود.