انواع را :
1. نشانه مفعول: این را پس از مفعول می آید: کودک اسباب بازی را گم کرد.
2.حرف اضافه :گاهي در متون گذشته از « را » به جاي حرف اضافه ( در معاني « از / با / براي / به / بر » و..)
استفاده مي شده است در اين صورت واژه ي قبل از « را » نقش متمم دارد ؛
حكيمي را پرسيدند « از » حكيمي پرسيدند.
حكيمي را گفتند « به » حكيمي گفتند.
حكيمي را آب آوردند « براي » حكيم آب آوردند.
تن بي سرت را كه خواهد گريست بر ( براي ) تن بي سرت چه كسي خواهد گريست .
3.فك اضافه : بين مضاف و مضاف اليه مي آمده است و آن دو را از يك ديگر جدا مي كرده است مضاف
بعد از « را » قرار مي گرفته است و مضاف اليه قبل از « را » . چون مضاف و مضاف اليه را از همديگر جدا مي
نموده است به آن « فك اضافه » مي گويند.
مرا زور و فيروزي از داور است . زور و فيروزي من از داور است .
اطفال شاخ را به قدوم موسم ربيع ، كلاه شكوفه بر سر نهاده . بر سر اطفال شاخ .... كلاه شكوفه نهاده
رهام را جام باده است جفت جام باده جفت رهام است .
آن موش را زبرا نام بود نام آن موش
او را دلارام نام است نام او دلارام است
پادشاهي او راست زيبنده زيبنده او است .
البته در بعضي از جملات « را » هم نشانه ي فك اضافه است و هم حرف اضافه ؛ مثل مثال بالا : « پادشاهي براي او زيبنده است » ( « را » حرف اضافه به معني براي )
4. « را » نشان مالكيت : همواره با فعل « بود » ، « است » و مشتقات آن مي ايد و معناي اين افعال را تبديل مي كند به شكلي از مصدر « داشتن » .
كافري را غلامي صاحب گوهر بود كافري غلامي صاحب گوهر داشت.
مشنو اي دوست كه غير از تو مرا ياري هست . مشنو ...غير از تو من ياري دارم .
« را » نشانه ي قيد : «شب را به بوستان با يكي از دوستان اتفاق مبيت افتاد . » ( هنگام شب )
اگر شب رسي روز را باز گرد بگويش كه تنگ اندر آمد نبرد ( هنگام روز ...)
1- «را» مفعولی
مفعول گروه اسمی است که بعد از آن «پس واژه ی را» می آید یا می توان آورد. در این موارد حرف را، نشانه ی مفعولی است.
جور خود را بر ضعیفان آزماید روزگار تیغ را دائم برای امتحان بر مو زنند (محمد قلی تسلیم)
زچشم خویشتن آموختم رسم رفاقت را که هر عضوی به درد آید به جایش دیده می گرید (هادی رنجبر)
دل را به کف هرکه نهم باز پس آرد کس تاب نگهداری دیوانه ندارد (پژمان بختیاری)
ندانستیم فرصت را بدل نیست
ز دام این مرغ وحشی را پراندیم (پروین اعتصامی)
ز جای گرم به تلخی ز خواب می خیزند مساز گرم در این تیره خاک دان جا را (صائب تبریزی)
فریاد، که درکنج لب، آن خال سیه را دل دانه گمان کرد و ندانست که دام است (صافی اصفهانی)
عنان به دست فرومایگان مده زنهار که در مصالح خود خرج می کنند تو را (صائب)
به پیری خاک بازیگاه طفلان می کنم برسر
که شاید بشنوم زان خاک، بوی خردسالی را
(میرزا حسن راهب)
ز دست برد دلم را صفای ساعد او
گواه عاشق صادق در آستین باشد (مخلص نراقی)
2- «را» بدل از کسره یا علامت مضاف الیه
ملک را دل به هم برآمد. یعنی : دلِ ملک (سعدی)
زنیرو بود مرد را راستی یعنی : راستی ِ مرد
گر تشنگان بادیه را جان به لب رسد تو خفته در کجاوه به خواب خوش اندری (سعدی) یعنی: جانِ تشنگان بادیه
ملک را دل به حال او سوخت. (سعدی) یعنی: دل ملک
چندان که جهد کردم بازهد و پارسایی دل را ز دام زلفت ممکن نشد رهایی (غبار همدانی) یعنی: رهاییِ دل
3- «را» حرف اضافه و آن را چند معنی است(برای ، به ، از، در، بر …)
الف: «را» در معنی «برای»:
حکمت محض است اگر لطف جهان آفرین خاص کند بنده ای مصلحت عام را (سعدی) یعنی: برای بنده ای
دل می رود زدستم صاحب دلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا (حافظ) یعنی: برای خدا
مصلحت را سخنی چند بگفتم. (سعدی) یعنی: برای مصلحت
ز نیرو بود مرد را راستی
ز سستی کژی زاید و کاستی (فردوسی) یعنی: برای مرد
ب: « را» در معنی «به»:
مسعود سعد، دشمن فضل است روزگار این روزگار شیفته را فضل کم نمای (مسعود سعد) یعنی: به این روزگار
حاتم طایی را گفتند ازخود بزرگ همت تر درجهان دیده ای یا شنیده ای؟ (سعدی) یعنی: به حاتم طایی گفتند.
وزیری را گفتند… یعنی: به وزیری گفتند
«به » مقابله «ازمعانی به »
جفا کردی جفا دیدی جفا را
وفا کن تا وفا بینی وفا را (فخر گرگانی) یعنی: به جفا جفا دیدی
بدی را بدی سهل باشد جزا
اگر مردی أحسِن الی مَن أسا (سعدی) یعنی: به بدی
ج: «را» درمعنی «در»:
فردا را خدمت می رسیم. یعنی: در فردا
امروز را کار زیاد دارم
شب را در بوستان با یکی از دوستان اتفاق مبیت افتاد. (سعدی)
یعنی : در شب
ششم ماه را روی برتافتند
سوی باده و بزم بشتافتند (فردوسی) یعنی: در ماه ششم
د: «را» در معنی «بر»:
آب بریز آتش بیداد را
زیرتر از خاک نشان باد را
یعنی: بر آتش بیداد آب بریز
ذ: « را» در معنی «حرف تاکید»:
من نیز اگر چه ناشکیبم
روزی دو برای مصلحت را
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله ی کار خویش گیرم (سعدی)
ر: « را » در مقام « قسم و استرحام» در این صورت کلمه ی همراه آن متمم است نه مفعول
سخن درپرده گفتی با حریفان
خدا را زین معما پرده بردار (حافظ) یعنی: به خاطر خدا
ز: «را» در مفهوم ضمیر ملکی « آنِ»:
گرم خیر بکنندم به قیامت که چه خواهی؟
دوست ما را وهمه نعمت فردوس شمارا
ه: «را» درمفهوم «تخصیص و انحصار»:
منت خدای را عزّوجلّ که طاعتش موجب قربت است. (سعدی)
یعنی: منت فقط برای خداست.
خانلري كاربرد ها و معاني متعددي براي «را» در متون فارسي قديم(دري) مطرح نمودند؛ از قبيل
الف- نشانه ي مفعول صريح
ب- به جاي اكثر حروف اضافه(از،به،با ...)به عنوان نشانه ي مفعول بواسطه يا غير صريح.
ج-در معاني خاصي مانند مالكيت ،تخصيص، بيان علت و سبب ،مقابله،سوگند و.....
(خانلري:1374،ج3،صص399-384)
دبير مقدم تحول نقش نحوي « را» را از فارسي باستان تا امروز به صورت نمودار زير نشان دادند؛
فارسي باستان ؛ مفعول متممي(متمم دري )
فارسي پهلوي(ميانه)؛ مفعول متممي(متمم دري)، مفعول غيرصريح، مفعول بهرور، مفعول صريح
فارسي قديم؛ مفعول متممي(متمم دري)، مفعول غيرصريح، مفعول بهرور، مفعول صريح
فارسي امروز؛ مفعول صريح (دبيرمقدم ،ص 34)
با توجه به شواهد و منابع مختلف دستور نويسان سنتي و جديد، نقش هاي متنوعي برا ي «را» قائلند كه يكي از نقش ها ي نحوي پركاربرد امروزي« را » كاربرد آن با مفعول صريح معرفه(شناس) مي باشد.
نظر دستورنويسان جديد درباره ي جايگاه و كاربرد امروزي «را»
خانلري معتقد است كه در جمله هاي مركب اگر كلمه اي نسبت به فعل اصلي ( جمله پايه ) مفعول نباشد، افزودن نشانه « را » غلط است . در نمونه ي * كاربرد علامت « را » را نادرست مي داند زيرا نسبت به فعل اصلي جمله نهاد محسوب مي شود.
* داستاني را كه او براي من حكايت كرد، بسيار غم انگيز بود.
و همچنين اگر به اعتبار جمله ي پيرو، علامت مفعول به دنبال آن بياوريم ارتباط آن با فعل اصلي از ميان مي رود. وي همچنين معتقد است در اين موارد در نوشته هاي استادان قديم نظم و نثر هميشه « را » حذف شده است. به اعتقاد وي آوردن لفظ « را » زماني بجاست كه آن كلمه هم براي فعل ثاني ( پيرو ) و هم براي فعل اصلي، مفعول واقع شود مانند نمونه ي **
**مردي را كه در راه ديدم اسير كردم.
وي همچنين معتقد است اگر كلمه فقط نسبت به فعل اصلي ، نقش مفعولي داشته باشد، باز هم بايد از علامت « را » استفاده كرد.
داستاني را كه بسيار غم انگيز بود براي او حكايت كردم. (خانلري ،ص 319)
«انوري و گيوي» نيز معتقدند كه نقش مفعولي را بايد نسبت به فعل جمله ي اصلي ( پايه ) سنجيد. در صورتي كه نسبت به فعل جمله ي اصلي مفعول باشد. افزودن « را» درست است در غير اين صورت نادرست است به همين خاطر نمونه ي * را دستوري و نمونه ** را نادستوري مي دانند.
*قلمي را خريده ام كه خوب مي نويسد.
**قلمي را كه خريده ام خوب مي نويسد.( انوري و گيوي، ج 2 ،ص 120)
«نجفي» « را » را نشانه ي مفعول صريح و معرفه بودن آن مي داند. وي نيز مانند خانلري معتقد است كه در جملات مركب« را» بايد همراه اسمي كه نسبت به فعل پايه( نه فعل جمله ي پيرو)، نقش مفعولي دارد، بكار رود به همين خاطر جمله ي زير را كه «آن ساعت» نسبت به فعل پايه (شكست)نقش فاعلي دارد ، نادرست مي داند .
آن ساعت را كه تازه خريدم ، شكست.
وي همچنين معتقد است كه« را» بايد به مفعول صريح نزديك باشد يعني نبايد بعد از جمله ي پيرو و حتّي متمم بعد از آن بيايد . به همين دليل جمله هاي زير را نادرست مي داند.
پارسايي كه زخم پلنگ داشت را ديدم
سودان استردادِ نميري از مصر را تقاضا مي كند. (نجفي ،صص 206-202 )
به اعتقاد «باطني» آخرين جايگاه ي وابسته ي پسين گروه اسمي ، جمله (جمله واره يا بند موصولي توضيحي )، بند (جمله واره يا بند موصولي توصيفي ) و يا گروه قيدي ( متممي ) است.
مثال براي جمله ( جمله واره ي ) موصولي توضيحي
اشعار نو او را كه سالها پيش سروده است ، در اين مجموعه منتشر كردند.
مثال براي بند ( موصولي توصيفي )
نكته تازه اي كه به آن اشاره گرديد ، بسيار جالب است.
مثال براي گروه هاي قيدي ( متممي )
مبارزه ي دائم دولت با قاچاقچيان سيگار خارجي، وارد مرحله ي جدي تري شده است.
به اعتقاد باطني اگر در اين جايگاه ، گروه قيدي ( متممي ) يا بندي ( جمله واره ) زياد طولاني نباشد، عنصر « را » كه معمولاً مقدم بر آنها قرار مي گيرد، مي تواند در پي آنها نيز قرار گيرد.
نمونه هاي زير به هر دو صورت ممكن است ولي الگوي اول را فراوان تر و عادي تر مي داند.
آخرين كتاب او را در زمينه ي هواشناسي نخوانده ام.
آخرين كتاب او در زمينه هواشناسي را نخوانده ام. ( باطني، صص 160-159 )
دبيرمقدم ضمن مروري جامع بر پيشينه ي مطالعاتي« را» به بررسي و توصيف علمي كاركرد و عملكرد نحوي«را » پرداخته است .
نگارنده ي اين مقاله خود را بي نياز از آن پژوهش جامع نمي داند اما انتقال يافته هاي ارزشمند آن پژوهشگر را به دليل ناآشنا بودن همكاران محترم با اصطلاحات و مسايل فني و زبان شناختي و گسترده بودن آن در توان و فرصت اين مقاله ي ناچيز نمي بيند. نگارنده ، فقط بخش هايي از پژوهش وي را كه ارتباط مستقيم با موضوع بحث دارد آن هم به زبان ساده و كاملاً خلاصه مطرح مي كند.
«دبير مقدم» خاطر نشان مي كند كه هرگاه اسم هايي كه ذاتاً و ماهيتاً به پديدهايي دلالت دارند كه جزء پيش انگاره ها و مفروضات مشترك بين گوينده و شنونده باشند، مانند؛ اسم خاص،ضمير (منفصل)،ضمير انعكاسي، ضمير دوسويه(reciprocal )، ضميراشاره، اسم اشاره،اسم مصدر، ادوات استفهام (همچون كي و كدام) و مبهمات، مفعول صريح واقع شوند، الزاماً با «را» همراه مي شوند.
ما علي را در راه ديديم.
ما او را در راه ديديم.
علي خودش را كشت.
اين نوع مقوله ها در جمله هاي مركب نيز در حالت بنيادي(در جايگاه مفعول صريح) با نشانه ي «را» ظاهر مي شوند.
( دبير مقدم، ص39)