شعر و نظم
نظم چیست؟
نظم در لغت:
به معنی به یكدیگر پیوستن و به رشته كشیدن دانه های جواهر
در اصطلاح
سخنی كه موزون و مقفّا باشد
شاعر به کمک عروض و قافیه و روش های شاعری، وزن و قافیه را بر مجموعه ساخت های آوایی می افزاید و اثر ادبی به نام نظم می آفریند. مانند:
به نام خدا خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد
....................................................................................
چو خندان شد و چهره شاداب کرد ورا نام تهمینه سهراب کرد
شعر چیست؟
شعر كلام موزون و مخیل است
مقفا بودن جزء ماهیت شعر نیست
عناصر سازنده شعر: عاطفه، تخیل، زبان، موسیقی و تشكل
شاعر از یک طرف به کمک اصول و قواعد نظم آفرینی به آفرینش نظم دست زده و از طرف دیگر با استفاده از قواعد معنایی ساخت های معنایی جدیدی مثل استعاری – کنایی خلق می کند. از این رو اثری ادبی می آفریند که به آن شعر می گویند. مانند:
آیینه ی سکندر جام می است بنگر تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
.....................................................................................................
انواع شعر
قصیده، غزل، قطعه، مثنوی (دوگانه)، رباعی (چهارگانه)، دوبیتی، ترجیع بند و تركیب بند، مسمط، مستزاد، چهارپاره
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
نظم در لغت به معنی به یکدیگر پیوستن و به رشته کشیدن دانههای جواهر و در اصطلاح سخنی است که «موزون» و «مقفا» باشد. در تداول، نظم را از روی تسامح به شعر نیز اطلاق میکنند، اما اساساً «شعر» با «نظم» فرق دارد و تفاوت آنها در این است که: شعر ـ طبق تعریف قدما ـ «کلام موزون و مخیل»۱ است، و بنا بر این تعریف، مقفا بودن جزء ماهیت شعر نیست، و «نثر شعر گونه» یا «شعر منثور» هم میتواند وجود داشته باشد.
طبق تعریف علمی و دقیق امروزی، شعر «گرهخوردگی عاطفه و تخیل است که در زبانی آهنگین شکل گرفته باشد» و بنابراین تعریف، عناصر سازنده شعر عبارت است از: عاطفه، تخیل، زبان، موسیقی و تشکل؛اما نظم، تنها، کلامی موزون و مقفاست و از عنصر عاطفه و تخیل بدور، بنابراین، نظم غیر شعر هم وجود دارد، نظیر نصابالصبیان ابونصرفراهی در لغت، و الفیهی (هزار بیتی) ابنمالک در صرف و نحو عربی.
ملکالشعرای بهار، قطعه شعری دارد با عنوان «شعر و نظم» که نقل آن در اینجا بیمناسبت نیست:
شعر دانی چیست؟ مرواریدی از دریای عقل
شاعر، آن افسونگری کاین طرفه مروارید سفت
صنعت و سجع و قوافی، هست نظم و نیست شعر
ای بسا ناظم که نظمش نیست الا حرف مفت
شعر، آن باشد که خیزد از دل و جوشد ز لب
باز در دلها نشیند هر کجا گوشی شنفت
ای بسا شاعر که او در عمر خود نظمی نساخت
و ای بسا ناظم که او در عمر خود شعری نگفت۵