استر و اشتر
استری و شتری با هم دوست بودند،
روزی استر به شتر گفت:
ای رفیق! من در هر فراز و نشیبی و یا در راه هموار
و در راه خشك یا تر همیشه به زمین میافتم
ولی تو به راحتی میروی و به زمین نمیخوری.
علت این امر چیست؟ بگو چه باید كرد.
درست راه رفتن را به من هم یاد بده.
شتر گفت: دو علت در این كار هست:
اول اینكه چشم من از چشم تو دوربینتر است
و دوم اینكه من قدّم بلندتر است و از بلندی نگاه میكنم،
وقتی بر سر كوه بلند میرسم
از بلندی همة راهها و گردنهها را با هوشمندی مینگرم.
من ازسر بینش گام بر میدارم
و به همین دلیل نمیافتم و براحتی راه را طی میكنم.
تو فقط تا دو سه قدم پیش پای خود را میبینی
و در راه دوربین و دور اندیش نیستی.
مثنوی معنوی ...دفتر سوم
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و نهم بهمن ۱۳۹۴ ساعت 22:51 توسط رسولی . ک
|