استری و شتری با هم دوست بودند،

روزی استر به شتر گفت:

ای رفیق! من در هر فراز و نشیبی و یا در راه هموار

و در راه خشك یا تر همیشه به زمین می‌افتم

ولی تو به راحتی می‌روی و به زمین نمی‌خوری.

علت این امر چیست؟ بگو چه باید كرد.

درست راه رفتن را به من هم یاد بده.


شتر گفت: دو علت در این كار هست:

اول اینكه چشم من از چشم تو دوربین‌تر است

و دوم اینكه من قدّم بلندتر است و از بلندی نگاه می‌كنم،

وقتی بر سر كوه بلند می‌رسم

از بلندی همة راه‌ها و گردنه‌ها را با هوشمندی می‌نگرم.

من ازسر بینش گام بر می‌دارم

و به همین دلیل نمی‌افتم و براحتی راه را طی می‌كنم.

تو فقط تا دو سه قدم پیش پای خود را می‌بینی

و در راه دوربین و دور اندیش نیستی.

مثنوی معنوی ...دفتر سوم